دانایی و نادانی

سالها پیش جایی خوندم:


او که میداند و میداند که میداند

او عاقل است پیرویش کن

او که میداند و نمیداند که میداند

او خواب است بیدارش کن

او که نمیداند و میداند که نمیداند

او طفل است به او اعتماد کن

او که نمیداند و نمیداند که نمیداند

او احمق است ترکش کن


البته ابن بمین این جملات رو کامل تر و بصورت شعر قبلاً گفته:

آنکس که بداند و بخواهد که بداند
خود را به بلندای سعادت برساند
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند
با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
آنکس که نداند و بخواهد که بداند
جان و تن خود را ز جهالت برهاند
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند
حیف است چنین جانوری زنده بماند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.